شناسهٔ خبر: 55877 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

گفت‌وگو با یوسف خان‌محمدی دربارۀ تلاش‌های نواندیشان دینی در خصوص تفسیر سیاسی قرآن؛

تفسیر یا تدبر

قران عموماً نواندیشان دینی تأکید دارند که نام آثار خود را تفسیر نگذارند بلکه تدبر در قرآن بگذارند؛ معتقد بودند تفسیر به تکرار می‌افتد اما تدبر نه. اکثر آن‌ها اسم این آثاری که تولید کرده‌اند را تفسیر نگذاشته‌اند؛ برای مثال آیت‌الله طالقانی نام کتاب خود را پرتوی از قرآن می‌گذارد، سنگلجی کلید فهم قرآن، خرقانی نتیجۀ 12 سال تفسیر خود را محو الموهوم و صحو المعلوم می‌گذارد.

فرهنگ امروز/ رضا خسروبیگی: تفسیر سیاسی قرآن از آنجایی که اندیشۀ نص‌محور است و معطوف به سیاست و اصلاح اجتماعی، پیوندی عمیق با نواندیشی دینی در ایران معاصر دارد؛ پیوندی که خاستگاه آن اعتقاد به جامعیت قرآن و نقد دوگانۀ تحجرگرایی دینی و سکولاریسم است. تفسیری که با تلاش نواندیشان دینی معطوف به سیاست و اصلاح اجتماعی است و به نظامی آزاد و عدالت‌محور در جامعه توجه دارد. نواندیشان دینی با توجه به کمبودهای فراوان در روش‌های تفسیری موجود به فکر افتادند تا برای رجعت به قرآن طرحی نو دراندازند. در گفت‌وگو با یوسف خان‌محمدی تلاش‌های قرآن‌گرایان معاصر را مورد بررسی قرار خواهیم داد. دکتر یوسف خان‌محمدی تحصیل‌کردۀ حوزۀ علمیه قم و دانشگاه و عضو هیئت علمی دانشگاه مفید است، پایان‌نامۀ دکتری وی در زمینۀ تفسیر سیاسی قرآن در ایران معاصر بوده است که توسط پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامی منتشر شده و در سال 92 به‌عنوان کتاب فصل جمهوری اسلامی برگزیده شد.

*جریان نواندیشی دینی در دنیای معاصر چه رابطه‌ای با گرایش تفسیر سیاسی قرآن دارد؟

ابتدا شکل‌گیری جریان نواندیشی دینی را در جهان اسلام توضیح می‌دهم و سپس به تفسیر سیاسی قرآن در ایران معاصر می‌پردازم. در حقیقت هنگامی که جهان اسلام با مدرنیته و نتایج و حتی با هژمونی آن مواجه شد، جریانی پیدا شد که می‌توان آن را خط سوم نام نهاد. جریانی بود که در حقیقت می‌خواست در مقابل هژمونی غرب بایستد و به دنبال آن بود که جلوی از بین رفتن هویت اسلامی را در جهان اسلام در مواجهه با هژمونی تمدن غرب بگیرد؛ که در درون این تمدن در قرن بیستم دو مکتب خیلی شفاف شد به نام مکتب مارکسیسم و مکتب لیبرالیسم. این خط سوم در ابتدا در شبه‌قارۀ هند شکل گرفت. خط سوم ابتدا می‌خواست بر روی دو رکن در مقابل دو معضل بایستد. اولین معضلی که از بیرون از جهان اسلام آمده بود فلسفۀ مادی‌گرای غرب بود که این فلسفۀ مادی‌گرا در قرن بیستم بسیار شفاف به دو جریان (مکتب لیبرالیسم و مکتب مارکسیسم) تقسیم شد.

اولین چالشی که این خط سوم در داخل جهان اسلام با آن مواجه بود مسئلۀ استبداد و به نوعی خودکامگی حاکمان اسلامی بود. وقتی که این جریان در شبه‌قارۀ هند فعال شد و بعد هم به مصر و عثمانی آن زمان و بعد ترکیه فعلی سرازیر شد، نمایندگانی هم گرفت. در شروع، در مواجهۀ تمدن اسلامی اولین چیزی که در ذهن آن‌ها شکل گرفت این بود که دیگر قرائت و فهمی که از اسلام وجود دارد پاسخ‌گوی نیازهای امروزی مسلمانان نیست؛ در نتیجه باید یک طرح نویی درانداخت که این طرح نو در قالب خط سوم خود را نشان داد. در اسلام‌پژوهی و قرآن‌پژوهی خط سوم سه حوزه بسیار برجسته شد، اولین حوزه کلام جدید بود. آن‌ها بحث‌هایی را در مورد ماهیت نبوت، ماهیت وحی و امامت و بازپژوهی زندگی پیامبر مطرح کردند تا بتوانند الگویی که امروز جهان اسلام را هدایت کند را به دست بیاورد. بحث دوم بحث فکر بود، در این دوره کم‌کم فکر از حالت فکر فردی به طرف فکر اجتماعی و فکر سیاسی حرکت کرد. از قرن نوزدهم (خصوصاً نیمۀ دوم آن) و قرن بیستم می‌بینیم که این حوزه‌های اجتماعی در فقه و اصول بسیار برجسته شده و امروز فقه سیاسی، بحث‌هایی مانند جهاد و حقوق بشر و حقوق زن تعبیر می‌شود. اگر احکام را به احکام فردی یا عبادی، احکام معاملاتی و احکام انتظامی و تنظیمی تقسیم کنیم، احکام عبادی کاملاً مشخص است همین نماز و روزه و اینکه قصد قربت لازم است و احکام معاملاتی مردم است.

بعضی‌ها احکام سیاسی و اجتماعی را در درون احکام معاملاتی می‌دانند، ولی بعضی‌ها مانند شهید محمدباقر صدر این را جدا کردند و گفتند احکام تنظیمی (آیت‌الله معرفت آن را احکام انتظامی می‌داند)؛  شامل بحث‌هایی مانند مدیریت جامعه و بحث جهاد و صلح و امر به معروف و نهی از منکر و... که اکنون فقه سیاسی در آن حوزه فعال است. سومین حوزه‌ای که در جهان اسلام فعال شد و در خط سوم روی آن بسیار تأکید شد، تفسیر سیاسی-اجتماعی از قرآن بود. ابتدا این تفسیرها باز هم در شبه‌قارۀ هند بود. افرادی مانند سید احمدخان هندی برای آوردن روشی در تفسیر قرآن تلاش کرد که به آن روش علمی می‌گویند؛ یعنی پروژۀ سید احمدخان هندی که بعدها در ایران هم تا حدودی توسط بعضی از روشنفکران ما ازجمله مرحوم مهندس مهدی بازرگان و پسر او عبدالعلی بازرگان و آقای دکتر یدالله سحابی دنبال شد، روش علمی قرآن (تفسیر علمی قرآن) بود.

این روش در مصر هم بسیار وجود داشت، به دنبال این بودند که بین مسائل دینی، دین و علم، تلاقی و تضاد وجود ندارد؛ برای مثال آن‌ها گفتند که هر اکتشافی که عقل بشر به آن رسیده در قرآن هم این‌طور مسائل بوده ولی به آن توجه نکردیم؛ به‌عنوان مثال کتاب دکتر یدالله سحابی در مورد خلقت انسان در قرآن که بحث جنین‌شناسی را مطرح کرده یا بحث باد و باران در قرآن که خود بازرگان آن را بحث کرد.

همچنین به جریانی که برای حل بحران‌های سیاسی، اجتماعی و اخلاقی خود به قرآن توجه می‌کرد، به تفسیرهای سیاسی و اجتماعی از قرآن تعبیر می‌کنیم. به‌عنوان نمونه، افرادی چون سید احمدخان هندی، ابوالکلام آزاد، مودودی و اقبال لاهوری در این جریان قرار می‌گیرند. برخی از آن‌ها مثلاً در چندین حوزه فعال هستند، برای مثال اقبال لاهوری هم در قرآن و هم در کلام جدید این بحث‌ها را دارند؛ اما سید احمدخان هندی فقط بر روی قرآن متمرکز شده بود.

این جریان وقتی وارد مصر ‌شد، محمد عبده و شاگردان ایشان رشید رضا و قاسم علی که جریان نواندیش و دموکراتیک ادامه محمد عبده است، تفسیر المنار را در مجلات می‌آورد؛ یعنی آن‌ها برای حل بحران‌هایی که در آن زمان جامعۀ اسلامی با آن مواجه شد، به دنبال عمومی‌سازی قرآن بودند. یا مثلاً هم‌زمان با دگرگونی‌هایی که منجر به فروپاشی خلافت عثمانی و شکل‌گیری ترکیه جدید شد، فردی به نام بدیع‌الزمان نورسی رهبر معنوی جریان اسلام‌گرا در آنجا بود. منشأ فکری جریان اسلام‌گراهایی که اکنون در ترکیه قدرت را در دست گرفتند به نورسی بازمی‌گردد. او کتاب‌های متعددی دارد، رسائل ایشان اکنون به 17 زبان ترجمه شده است، ترجمۀ عربی آن 11 جلد است. او بسیار روزآمد هر تفسیری از قرآن را ارائه می‌دهد. ایشان برای اولین بار گفت که جهاد دیگر به معنای جنگ نیست بلکه اکنون فعالیت اقتصادی هم به‌عنوان جهاد محسوب می‌شود و با مرور زمان این مفاهیم می‌توانند مصداق‌های دیگری پیدا کند که بسیار مهم است. اگر شما این جریان را دنبال کنید، این جریان در عراق شامل افرادی چون سید محمدباقر صدر و در لبنان علامه فضل‌الله، علامه محمدمهدی شمس‌الدین و محمدجواد مغنیه و در تونس مفسر معروف ابن‌عاشور است که کتاب تفسیر بسیار مهم او تفسیر التحریر و التنویر است.

این جریان‌ها در جهان اسلام وجود دارند. در ایران هم نواندیشی دینی با علامه نائینی شروع شد؛ اما در این خط سوم در ایران، نائینی بیشتر تمرکز خود را بر نوشتن کتاب «تنبیه الامه» در فقه سیاسی گذاشت. ایشان در حقیقت مشروطه را اسلامیزه‌سازی کرد. ایشان می‌گفت مفاهیمی که از مدرنیته برای مدیریت جامعه برای مبارزه با استبداد گرفته می‌شد، در تراث ما هم وجود دارد، در نتیجه اسلام این‌ها را تأیید می‌کند. در درون مکتب نائینی دو جریان شکل گرفت، یکی جریان فقه سیاسی است (که ادامه دارد). یکی از شاگردان آن‌ها که جریان تفسیر سیاسی قرآن در ایران را شکل دادند، سید اسدالله خرقانی شاگرد نائینی و آخوند خراسانی بود، بعد از ایشان سنگلجی، آیت‌الله سید ابوالفضل زنجانی و آیت‌الله طالقانی. این طیف افراد وارد شدند و این تفسیرها را در جامعۀ ایران شروع کردند. این مختصری از تاریخ شکل‌گیری این تفسیر در جهان اسلام بود.

 *این جریان نوپا از لحاظ قرآن‌پژوهی چه تفاوتی با جریان‌های تفسیری قبل خود داشت؟

اولین تفاوت در روش‌شناسی آن‌ها خود را نشان داد. آن‌ها معتقدند کلید فهم قرآن در خود آن وجود دارد؛ یعنی به روش‌های فقهی، فلسفی، عرفانی و ادبی که قبلاً مرسوم بود قرآن را تفسیر نمی‌کردند، معتقد هستند که این نوع تفسیرها به درد نمی‌خورد، علت این است که می‌گویند قرآن را تکه‌پاره می‌کنند.

مثلاً آیت‌الله طالقانی می‌گوید که یک نفر عرفانی تفسیر می‌کند. در آیۀ «اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی»، خداوند به موسی می‌گوید که به طرف فرعون برو زیرا او طغیان کرده با او محاجه کن و جلوی طغیانگری‌های او را بگیر. روش‌های عرفانی به ما می‌گوید که اینجا منظور از فرعون نفس انسان است، درحالی‌که این‌طور نیست. آیت‌الله طالقانی می‌گوید در آن صورت قرآن باید می‌گفت «اذْهَبْ إِلی نَفسِک» چرا گفته «فرعون»؟ فرعون یک وجود خارجی داشت. لقب پادشاهان مصر فرعون، روم قیصر و ایران را کسری می‌نامیدند. می‌گوید اگر یک عارف بخواهد قرآن را این‌گونه تفسیر کند در جامعۀ ما کاربردهای اساسی خود را نخواهد داشت، مثلاً اگر با روش فلسفی یا فقهی وارد شویم. چرا قرآن که کتاب اصلی مسلمانان است، خود روش نداشته باشد و باید از روش‌های دیگر استفاده کند؟ به این خاطر برای اولین بار روش تفسیر قرآن به قرآن را مطرح کردند که تفسیر علامه طباطبایی خود را در آنجا تثبیت کرد و بعدها نیز مورد استفادۀ جدی قرار گرفت.

*چرا می‌خواستند روش تفسیر را عوض کنند و اصلاً روش در تفسیر قرآن چه خاصیتی دارد؟

این نکته بسیار مهم است؛ زیرا روش جدید به شما فهم جدید می‌دهد، فهم جدید به شما اجازه می‌دهد تا سؤالات جدید مطرح کنید. وقتی که سؤال جدید باشد، پاسخ جدید هم می‌خواهد؛ یعنی روش به ما این امکان را می‌دهد تا سؤالات جدید و کارآمدی را مطرح کنیم. اگر این سؤالات کارآمد نباشد، هیچ‌وقت پاسخ‌های کارآمدی نخواهد گرفت. تعبیر دیگر این است که تکرار مکررات و گذشتگان می‌شود. سؤال تکراری پاسخ تکراری می‌خواهد. پس اولین کار آن‌ها تغییر روش‌ها بود.

*ماهیت و شاخص‌های روش تفسیری جدید چه بود؟

 اولین کاری که آن‌ها انجام دادند این بود که انقطاع و گسست نسبت به گذشتگان را اعلام کردند؛ زیرا آن تراثی که تولید کردند برای پاسخ‌دهی به زمان خودشان بود. اکنون مشکلات دیگری در جهان اسلام شکل گرفته که باید به آن پاسخ دهیم، آن تراث نمی‌تواند آن مشکلات را در جامعه حل کند. برخی از آن‌ها تأکید دارند که نام آثار خود را تفسیر نگذارند بلکه تدبر در قرآن بگذارند. معتقد بودند تفسیر به تکرار می‌افتد اما تدبر نه. اکثر آن‌ها اسم این آثاری که تولید کرده‌اند را تفسیر نگذاشته‌اند؛ برای مثال، آیت‌الله طالقانی نام کتاب خود را پرتوی از قرآن می‌گذارد، سنگلجی کلید فهم قرآن، خرقانی نتیجۀ 12 سال تفسیر خود را محو الموهوم و صحو المعلوم می‌گذارد و معتقد هستند که در نتیجۀ تأمل و تفکر در قرآن این آثار را نوشتند. دومین چیزی که در آثار آن‌ها بسیار برجسته است، توجه به علم جدید تاریخ مدرن است، علمی که ابن‌خلدونی باشد، یعنی بتواند تحولات اجتماعی را توضیح دهد.

وقتی آن‌ها می‌خواستند قرآن را تفسیر کنند، تاریخ اولیۀ منابع و مأخذ صدر اسلام را مورد مطالعه قرار دادند و بعد می‌خواستند متن قرآن را در درون آن فهم کنند. تأکید آن‌ها بر تاریخ این بود که برای هر تاریخی، تاریخ معاصر است؛ یعنی تاریخ گذشته را مطالعه می‌کنیم و می‌خواهیم امروز خود را درست کنیم؛ یعنی از گذشتۀ خودمان، تاریخ صدر اسلام و آن 40 سال اول دورۀ پیامبر و خلفای راشدین بسیار جدی است و قرآن دقیق و با متدهای تاریخی در آن کانتکس بارز شده است. اگر به سید ابوالفضل زنجانی و مجموعۀ مقالات او در کتاب یادگاری ماندگار توجه کنید، می‌بینید ایشان مقاله‌ای به نام اخلاق محمدی دارد که حتی در مقام مقایسه بسیار بادقت است؛ و یا مقالۀ دیگری تحت عنوان مهدی موعود که در آن به تاریخ صدر اسلام و تاریخ معاصر به‌صورت علمی بسیار مسلط بوده‌اند؛ مطالعۀ فلسفۀ تاریخ در این دوره شکل می‌گیرد. مثلاً شهید مطهری و شریعتی این را مبنای کار خود می‌گذارند و این تحولات اجتماعی را مورد بررسی قرار می‌دهند.

 پس دومین شاخصۀ آن‌ها بحث تاریخ است. سومین شاخصۀ روش‌شناسی آن‌ها بحث عقلانیت است. مبنا این است هر حرفی که زده می‌شود، هرچه استدلال بیشتری داشته باشد، عقلانیت آن بیشتر است؛ یعنی هرچه دلیل‌های آن بیشتر باشد. آن‌ها هر چیزی که با عقل ناسازگار است را کنار می‌گذارند؛ مثلاً مطالعۀ تاریخ و تأکید بر عقلانیت باعث شد که آن‌ها در روش‌شناسی، اسرائیلیات و احادیث ضعیفی که قبلاً در فهم قرآن بسیار وارد شده بود را کلاً حذف کردند. نکتۀ بعدی که آن‌ها بر آن تأکید کردند توجه به معضلات و مشکلات جامعه است؛ به این معنا که باید آن معضلات و مشکلاتی که در جهان اسلام وجود دارد را دسته‌بندی و به قرآن عرضه کرد و از قرآن پاسخ گرفت. این بحث یعنی اینکه در جامعۀ ما بحران‌هایی وجود دارد که باید حل شود، اما چون بخش اعظمی از هویت جامعه و مردم اسلامی است، قطعاً قرآن می‌تواند بهترین راه‌حل را ارائه دهد. در اینجا یک بحث دیگری تحت عنوان تفسیر موضوعی مطرح شد.

تفسیرهای سیاسی و اجتماعی از قرآن جزو تفسیرهای موضوعی است و تفسیر موضوعی هم به دو گونه است، یکی بار معضلات و مشکلات را جمع‌بندی کرده و به قرآن عرضه می‌کنیم و از آن جواب می‌گیریم؛ زمانی در داخل متن قرآن موضوعاتی را دنبال می‌کنیم، مانند بحث امامت، نبوت و مالکیت. شهید محمدباقر صدر در کتاب سنت‌های تاریخی در قرآن می‌گوید که هر دوی این‌ها تفسیر موضوعی است. بحث دیگری که در روش‌شناسی آن‌ها بسیار مهم است توجه به اهداف و مقاصد قرآن است. امام راحل می‌گوید تا به حال برای قرآن تفسیری نوشته نشده است، برای اینکه اهداف و مقاصد قرآن مورد توجه قرار نگرفته است. در مورد آیات جهاد در قرآن، مخصوصاً کتاب مجید خدوری تحت عنوان «جنگ و صلح در قانون اسلام» و برخی از کتاب‌های دیگر را مطالعه می‌کردم و بعد در کلاس درس می‌دادم؛ مثلاً اگر هدف از آیات جهاد، رسیدن به صلح باشد، آیا اگر آن صلح از طریق مکانیزم‌های دیگری به دست بیاید باز هم نیاز به جنگ و جهاد داریم؟ یعنی اگر اهداف جهاد که رسیدن به صلح، تبلیغ و گسترش اسلام است با مکانیزم‌های دیگری به دست آمد، چه؟ مثلاً روابط اقتصادی ما با دنیا باعث شود که ما به‌عنوان کشور اسلامی چنان خود را بسازیم و تبدیل به الگو شویم که خودبه‌خود باعث تبلیغ اسلام شود؛ و اینکه روابط کشورها و رابطۀ اقتصادی کشورها با جامعۀ ما باعث شود که امنیت ما افزایش پیدا کند. آیا در اینجا به قول بدیع‌الزمان نورسی جهاد اقتصادی نمی‌شود؟ (که هست)

یا برای مثال، ما در کشورمان وضعیتی درست کنیم که کشور ایران ترانزیت کالا و انرژی آسیای مرکزی باشد و این موضوع مطرح شود که اگر این کشور صدمه ببیند کل اقتصاد بین‌الملل تحت تأثیر قرار می‌گیرد. آیا با گسترش روابط و تبدیل کردن ایران به ترانزیت کالا، امنیت نیز به وجود می‌آید؟ اهداف قرآن از بحث جهاد، صلح و گسترش اسلام است. می‌بینیم در طول تاریخ کشورهایی چون مالزی و اندونزی که توسط تجار فتح شدند، اسلامی شدن آن‌ها بسیار کارآمدتر از اسلامی شدن با زور و شمشیر است. این نیز بحث جدیدی است که در روش‌شناسی این‌ها وجود دارد. بحث دیگری که بسیار مهم است این است که در روش‌شناسی این جریان، ساده‌نویسی و همگانی کردن پیام قرآن یکی از اهداف مهمشان است و دیگر به دنبال این نبودند که طوری بنویسند که علمیتشان نشان داده شود. به‌عنوان‌مثال، محمد عبده تفسیرهای خود را در مجلۀ المنار آورد که بعدها نیز به این نام تفسیر چاپ شد. خود آیت‌الله طالقانی با چندین مجله همکاری داشت.

*این ایده همگانی کردن قرآن چه نمود بیرونی‌ای داشت؟

مجلاتی که در ایران در حوزه تحت عنوان مکتب السلام و مکتب تشیع شکل گرفت اولین مقالات آن را آیت‌الله اردبیلی، آیت‌الله مکارم، آیت‌الله سبحانی، شهید مطهری و امثالهم نوشتند و اکثراً بحث‌های قرآنی را مطرح کرده‌اند. این نشان می‌دهد که عمومی‌سازی مفاهیم قرآن در روش‌شناسی آن‌ها گنجانده شده است. آیت‌الله طالقانی در مسجد هدایت بحث تفسیر داشتند، وقتی روش عوض شد و پیام قرآن جدید و جذاب شد، اکثر طرف‌داران این تفسیر دانشجویان و روزنامه‌نگاران شدند و صدای قرآن از قبرستان‌ها به دانشگاه‌ها و مراکز علمی و فرهنگی منتقل شد که این مسئلۀ بسیار مهم است. ملاحظه می‌کنید که آن‌ها به دور آیت‌الله طالقانی و سحابی و امثالهم می‌آیند و جریان‌های انجمن اسلامی دانشگاهیان در دانشگاه‌ها شکل می‌گیرد که مهم‌ترین اهداف آن‌ها بردن پیام قرآن به دانشگاه‌ها و قرآن‌پژوهان مکلا و غیرروحانی شکل می‌گیرد که بسیار مهم است. قبلاً این امر به افراد روحانی اختصاص داشت، اما بعداً توسط بسیاری از افرادی که می‌توانستند قرآن را بفهمند و تفسیر کنند انجام گرفت. قرآن برای همه و هدایت همه است، خودش همه را دعوت کرده است، در نتیجه برای همه قابل فهم است.

*روش نوین قرآن‌گرایان در رجوع به قرآن چه نتایجی در حوزۀ فهم قرآن و حیات سیاسی-اجتماعی داشت؟

وقتی با این روش‌شناسی وارد قرآن‌پژوهی شدند، نتایج بسیار مهمی در جامعه داشت. اولین بحثی که بر آن بسیار تأکید می‌کردند نفی استبداد بود. گفتند که در قرآن حکومت استبدادی نداریم بلکه حکومت قرآنی و حکومت شورایی است و به آیاتی از قرآن اشاره می‌کنند: «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ» که در آیۀ 159 سورۀ آل‌عمران، «وَ أَمْرُهُمْ شُوری‌ بَیْنَهُمْ» در سورۀ شوری آمده. یا آیه‌ای که در مورد شیر دادن است که در آن آیت‌الله طالقانی نکاتی دارد که دیگران به آن توجه نکردند، «وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ»، «فَإِنْ أَرَادَا فِصَالًا عَن تَرَاضٍ مِّنْهُمَا وَ تَشَاوُرٍ». اول آیه می‌گوید مادران فرزندان خود را دو سال کامل شیر می‌دهند، اما اگر به هر نحوی پدر و مادر تصمیم گرفتند که شیر را قطع کرده یا ادامه دهند، باید رضایت هم پدر و هم مادر جلب شود، برای اینکه پدر صاحب فرزند است و مادر صاحب شیر است. در اینجا دو حق وجود دارد، وقتی این دو حق رعایت شود به طریق اولی حقوق مشترک مردم در ادارۀ جامعه باید ادا شود. پدر و مادری که این‌قدر به فرزند اهمیت می‌دهند و برای مصلحت فرزند، خداوند می‌گوید باید رضایت هر دوی آن‌ها باشد. اما در طول تاریخ وقتی به تاریخ کشورها و جهان اسلام نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که اکثر حاکمان مصالح عمومی را فدای منافع شخصی کرده‌اند، مگر اینکه مکانیزمی وجود داشته باشد.

چیزی که در روش‌شناسی آن‌ها بسیار مهم است بحث نقد، نقدپذیری و انتقاد است (نقد تراث گذشته). آن‌ها نگاه نقادانه به‌ تراث گذشتۀ قرآن‌گرایان دارند، به دنبال این هستند که تراث گذشته را نقد کنند تا کارآمدی آن در دنیای امروز امکان ظهور و بروز پیدا کند. نتایجی که آن‌ها با این رویکرد قرآنی از این روش‌شناسی گرفتند، یکی بحث حکومت شورایی است که در دیدگاه‌های سید ابوالفضل زنجانی و آیت‌الله طالقانی و مهندس بازرگان است و دیگری هم بحثی به نام حقوق مشترکه که خرقانی آن را مطرح کرد است؛ می‌گوید حوزۀ عمومی نیاز به دخالت دولت دارد و همین مسائل سیاسی که نیاز به تصمیم‌گیری، تصمیم‌سازی و اجرا توسط دولت پیدا می‌کند، جزو حقوق مشترکۀ مردم است؛ یعنی هرکه بخواهد در این حوزه اعمال نفوذ کند و وارد آن شود، باید از کل مردم اجازه بگیرد، اگر بدون اجازۀ مردم باشد غیرقانونی و غیرشرعی و غیرعقلی مطرح می‌شود. در اینجا بحثی تحت عنوان مبانی قرآنی رأی اکثریت در قرآن باز می‌شود که آیت‌الله اردبیلی آن را بسیار خوب توضیح می‌دهد؛ می‌گوید وقتی می‌گوییم حکومت شورایی است و باید جمع نظر بدهد، بالاخره جمع هیچ‌وقت به اجماع نمی‌رسد، آنجا اقلیت و اکثریت شکل می‌گیرد، ما باید طبق آیات قرآن طبق عقل، پایبند به نظر اکثریت شویم. با نگاه کردن به این بحث‌ها این موضوع شکل می‌گیرد که در حکومت مورد تأیید یا جامعۀ سیاسی مطلوب قرآن، بحث شورا مطرح است و حکومت باید شورایی باشد.

دومین بحثی که در جامعۀ مطلوب قرآن‌گرایان مطرح است، در قرآن چند واژه به معنای جامعه وجود دارد مانند امت، قریه، قبایل، قبیله... قریه یعنی جای تجمع انسان‌ها و به معنای روستا نیست، تجمعی که جامعه را تشکیل می‌دهد، یعنی دارای اهداف، آداب‌ورسوم، ارزش‌ها و هنجارهای مشترک هستند و با هم زندگی و تعامل می‌کنند و برای حفظ این هویت مشترک خود تلاش کرده و از آن دفاع می‌کنند، در آن جامعه‌ای شکل می‌گیرد. وقتی جامعه شکل گرفت، اولین بحث ادارۀ آن بر اساس امت شورایی است که پارلمانتاریسم است، مانند امتی که در انگلستان و هندوستان وجود دارد. سومین بحثی که در جامعۀ مطلوب سیاسی قرآن وجود دارد، آزادی (بیان و کلام) است، اگر این آزادی نباشد اصلاً آن جامعه مطلوب قابل شکل‌گیری نیست. در قرآن بالاتر از اینکه خداوند به قلم و بیان قسم یاد کرده، چیزی نداریم (این نیز بحث مفصلی است که می‌توانید برای تکمیل این بحث به مقالۀ نظام سیاسی مطلوب و نامطلوب در قرآن مراجعه کنید).

بحث دیگر آن عدالت است. اصلاً حکومتی که در آن عدالت وجود نداشته باشد مورد تأیید قرآن نیست. بحث دیگری که در تکذیب‌های این‌ها بسیار برجسته شده، بحث حقوق بشر است که وقتی بیانیه‌های حقوق بشر در سال 1356 مطرح شد عکس‌العمل‌هایی به وجود آمد. یکی از همین قرآن‌گرایان آقای سید ابوالفضل زنجانی برای 23 اصل حقوق بشر آیه استدلال آورده و مورد تأیید قرآن نیز است (اگر به کتاب یادگار ماندگار مراجعه کنید این بحث‌ها را می‌بینید). بحث دیگر بحث نظام خانواده است که در بحث‌های تفسیر سیاسی قرآن به حقوق زن، ارث و تعدد زوجات نیز اشاره شده است. بحث دیگر که برای آن‌ها بسیار برجسته شده‌ است، مسئلۀ تبدیل کردن شریعت به قانون است. بحث دیگری که روی آن بسیار تأکید می‌کنند، بحث جامعۀ اعتدالی است، جامعۀ قرآنی جامعۀ اعتدالی است. در قرآن مخصوصاً در سورۀ لقمان چند آیه وجود دارد «و اقصد فی مشیک» که بحث اعتدال و میانه‌روی را مطرح می‌کند، مقتصد به معنای میانه‌رو است. قرآن‌گرایان معتقدند که جامعۀ مطلوب سیاسی جامعۀ معتدل است. جامعه‌ای که در آن افراط و تفریط وجود داشته باشد، آن جامعه قرآنی نیست؛ در قرآن امت مقتصده آمده که یعنی جامعۀ میانه‌رو. موضوع دیگری که قرآن‌گرایان به آن بسیار بها داده‌اند، بحث موضوع امنیت است که تحت عنوان جنگ و صلح است و یکی از مواردی است که می‌توان روی آن بسیار بحث کرد؛ نواندیشان دیگری چون ابوزید و جابری نیز به این بحث‌ها بسیار مفصل پرداخته‌اند.

*آیا تحقق این نگاه جدید به قرآن در جهان اسلام از اهل‌تسنن شروع شد؟

بله. آن‌ها یک مقدار از ما جلوتر این کار را انجام دادند.

*تشیع با چه فاصله‌ای وارد این حوزه شد؟

در انقلاب مشروطه و قبل از آن، بعضی از روشنفکران ما این بحث‌ها را دنبال می‌کردند؛ برای مثال، ملکم‌خان به این بحث‌ها اشاراتی دارد. اما کسی که تأثیرهای سیاسی-اجتماعی و نگاه سیاسی به تراث و قرآن داشت و آیات شورا را برای اولین بار مطرح کرد، میرزای نائینی بود. انقلاب مشروطه در ایران در سال 1906 اتفاق افتاد و آن‌ها از نیمۀ دوم قرن نوزدهم شروع کردند؛ مثلاً سال فوت مرحوم محمد عبده 1905 یک سال قبل از مشروطه بود. تقریباً می‌توان گفت 50 سال تفاوت دارد.

*در عمل تا چه اندازه جامعۀ سیاسی مطلوب قرآن‌گرایان که آن را تبلیغ و ترویج می‌کردند به عرصۀ ظهور آمد؟

بحث‌های شورا و شوراگرایی در قانون اساسی 1358 خود را نشان داد (مانند قانون شوراها). بخش اعظمی از بحث تکثرگرایی که در قانون اساسی 1358 بود، تحت تأثیر همین گفتمانی بود که قرآن‌گرایان مخصوصاً آیت‌الله طالقانی مطرح کرده بود و در جامعه شکل گرفته بود و در آن سال قانون اساسی را کاملاً تحت تأثیر قرار داد. وقتی به رهبران انقلاب نگاه می‌کنید، ملاحظه می‌کنید که اکثر آن‌ها قرآن‌گرا بودند، به‌عنوان‌مثال، شهید بهشتی، آیت‌الله طالقانی، شهید مطهری، آیت‌الله هاشمی، آیت‌الله خامنه‌ای. برای مثال، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در زندان طرحی تحت عنوان تفسیر راهنما نوشته بود که بعدها با همکاری بخشی از پژوهشگران دفتر تبلیغات یک مجموعۀ تقریباً بیست‌وچندجلدی شد؛ و همچنین خود آیت‌الله خامنه‌ای هم در این زمینه کار می‌کردند. بعد از انقلاب هم افرادی بودند که افراد شاخص آن‌ها قرآنی بودند. در قانون اساسی این‌ها آمد، اما به‌مرورزمان و در اصلاحاتی که در قانون اساسی در سال 1368 روی آن انجام دادند، بسیاری از مسائل شورایی حذف شد؛ برای مثال، شورای رهبری، ادارۀ صداوسیما که شورایی بود، قوه قضائیه که باز شورایی بود و نخست‌وزیری حذف شدند.

*نقاط ضعف و قوت تفسیر سیاسی قرآن در جهان تشیع در چه حوزه‌هایی است؟

یکی از نقاط قوت این است که بر عقل جمعی در تصمیم‌گیری‌ها و تصمیم‌سازی‌ها بسیار تأکید می‌کند و بحث شورا وجود دارد. تمام تلاش این جریان این است که بتواند به معضلات و بحران‌های جامعه پاسخ دهد، این امر بسیار مهم است و توان آن را نیز دارد. وقتی به اندیشه‌های بزرگانی چون شهید بهشتی، شهید مطهری، آیت‌الله طالقانی یا علامه طباطبایی نگاه می‌کنید، می‌بینید تأکید دارند به تعبیر علامه طباطبایی، هر دو سال یک بار بر اساس مقتضیات زمان و درخواست‌هایی که وجود دارد و اهداف، تفسیری از قرآن صورت بگیرد؛ این امر کارآمدی دارد، جمود و تحجر در آن نیست، به‌صورت دینامیک است و پویایی در آن وجود دارد که می‌تواند به بحران‌ها پاسخ دهد. امتیاز دیگر، وحدت است که معمولاً قرآن‌گرایان بحث وحدت را جدی می‌گیرند که مهم‌ترین نیاز جامعۀ ما بلکه جهان اسلام و کل بشریت است. بنده در لبنان در کلیسای قیامت این مسئله را مطرح کردم، وقتی ما به قرآن نگاه می‌کنیم خطاب اکثر آیات «یا ایها الناس» است؛ این یعنی پیام قرآن، پیام وحدت برای کل بشریت است. وقتی مؤمنین و مسلمانان را یاد می‌کند، می‌گوید «یا ایها الذین آمنوا»؛ اما پیام اصلی قرآن بیشتر وحدت انسانی را دنبال می‌کند. اگر به نامه‌های پیامبر نگاه کنید اکثراً در رأس آن‌ها نوشته شده «تَعالَوْا إِلی کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نُشْرِکَ بالله»؛ فقط بحث توحید را مبنا قرار می‌دهد و به مشترکات توجه می‌کند.

در نتیجه همان‌طور که گفتم در وحدت، مرحلۀ اول مرحلۀ انسانی است؛ یعنی همین‌که انسان هستند مشترک هستیم. مرحلۀ بعد وحدت ادیان مطرح می‌شود و مرحلۀ سوم آن وحدت اسلامی است که بسیار مهم است و قرآن‌گرایان روی آن بسیار تأکید داشتند. نقاط ضعف این جریان این است که بعضی از جریان‌ها نگاه ابزاری به قرآن دارند، مانند گروه فرقان، سازمان منافقین و امثال این‌ها. این مسئله از نقاط ضعف است که ما قرآن را ابزار مطامع سیاسی قرار دهیم. تفسیر قرآن بدون توجه به مقتضیات زمان و مکان که امام می‌گفتند و تفسیر قرآن بدون عقلانیت نتیجه‌اش سلفی‌گری و بنیادگرایی می‌شود که نمونۀ بارز آن داعش و النصره است. وقتی که عقلانیت و توجه به مقتضیات زمان را از آن‌ها حذف کردیم، نتیجه همین می‌شود که می‌بینید.

*به تصور شما آیا تفسیر سیاسی قرآن دنباله‌دار است یا ابتر باقی می‌ماند؟

این امر دنباله پیدا می‌کند؛ اما حقیقت این است که آن شدت و گستردگی و هژمونی که قبل از انقلاب داشت، کمتر شده است.

*رویکردهای سیاسی قرآن از منظر شیعی تا چه میزان توانسته در مراکز علمی بین‌المللی تأثیر داشته باشد و نگاه مراکز علمی، چه اهل‌سنت و چه شیعه، به آن چگونه است؟

همچنان‌که اشاره کردم این بحثی است که در ایران حدود 100 سال از آن گذشته، اما متأسفانه این پیام شیعی در مراکز علمی دنیا هنوز شنیده نشده یا بسیار ضعیف است. آقای دکتر مصباحی در دانشگاه فلوریدای آمریکا است، ایشان به دانشگاه مفید آمده‌ بودند و بسیار اصرار داشتند که همین اندک محصولات تولیدشده و اکنون شکل گرفته و وجود دارد را به زبان انگلیسی ترجمه کنیم. متأسفانه چون زبان ما زبان بین‌المللی نیست، مخصوصاً مرکز تشیع هم ایران است، لذا پیام مسلمانان به‌صورت جدی به آن‌ها نرسیده است. آن‌ها توسط مستشرقین قرائتی دارند. هدف‌گذاری ما در پژوهش‌ها به‌گونه‌ای نیست که مطالب را سریع به دست مخاطبین بین‌المللی برسانیم.

*در دورۀ فعلی که با اندیشه‌های غربی تماس مستقیم پیدا کردیم، گمان می‌کنید ورود اندیشه‌های جدید غربی به این جریان چقدر می‌تواند تأثیرگذار باشد؟

تفسیر من از آن‌ها این‌گونه نیست که آن‌ها مادی هستند و ما اسلامی؛ هر فراورده‌ای که عقل بشر تولید می‌کند و عقل جمعی آن را می‌پذیرد، مثبت است. وقتی آن‌ها وارد می‌شوند، باعث تحریک بحث‌هایی که در جهان اسلام شکل می‌گیرد، می‌شود؛ مثلاً اگر دموکراسی و حکومت قانون مطرح نبود هیچ‌وقت مشروطه در جهان اسلام، اسلامیزه نمی‌شد. آقای خرقانی دموکراسی اسلامی را مطرح کرد و در مورد آن کتاب نوشت. اگر در آنجا حقوق بشر مطرح نشده بود ما اینجا حقوق بشر اسلامی نداشتیم. در نتیجه به نظر من هر بحث جدیدی که در جهان شکل می‌گیرد، مثبت است و باید از آن‌ها استفاده کنیم و دیدگاه‌های خود را نیز بدهیم، نه اینکه همیشه منفعل باشیم. به‌هرحال آن‌ها جلوتر هستند و اگر بخواهیم به آن‌ها برسیم باید مدتی شاگردی آن‌ها را بپذیریم وگرنه با نفی و رد چیزی به وجود نمی‌آید. اصلاً فکر قابل محدود کردن نیست، در نتیجه برای عدم پذیرش هرچه بیشتر مقاومت نشان دهیم بیشتر منزوی و منفعل می‌شویم، این نشانۀ قدرت ما نیست؛ به همین خاطر بود که شهید مطهری می‌گفت ما باید در دانشگاه‌ها برای مارکسیست‌ها هم مجال تدریس قرار دهیم و جواب آن‌ها را بدهیم. تا زمانی که این سؤال‌های جدید به وجود نیاید، پاسخ‌ها و متدهای جدید هم شکل نمی‌گیرد.

*آیا تفسیر سیاسی قرآن در حوزۀ عمل سیاسی در بعد از انقلاب توانسته نقشی را ایفا کند؟ وقتی مدام از تفسیر سیاسی صحبت می‌کنیم همه به پدیدۀ انقلاب توجه می‌کنیم، یعنی می‌گوییم انقلاب اسلامی زاییدۀ همین تفکر است.

به‌عنوان‌مثال، شعار اعتدال، شعار قانون، شعار توسعه را قرآن‌گرایان مطرح کرده‌اند. اگر این مسائل مبانی دینی نداشته باشد، نمی‌تواند در جامعۀ ایران مطرح شود و تداوم پیدا کند، زیرا دینی است؛ مثلاً بحث آزادی و نقد و انتقاد که تا حدودی در جامعه وجود دارد، به نظر تحت تأثیر این اندیشه بوده است و یا قبلاً مطرح شده و اکنون مدام آن کلمات و نکاتی که شهید مطهری، شهید بهشتی یا آیت‌الله طالقانی در مورد آزادی، حقوق بشر، حقوق اقلیت‌های دینی مطرح کرده‌اند تا حدودی تکرار می‌شود. با این محدودیت‌ها نباید انتظار داشته باشیم که مانند غربی که 400 سال تلاش کرده تا به اینجا رسیده، ما با کتابی که 50 سال پیش نوشته شده است به سوئد و سوئیس تبدیل شویم. بنده به آینده امیدوار هستم. اگر این مفاهیم و بحث‌های نوپدید را به قرآن عرضه کنیم و از آن جواب بگیریم، همیشه پویایی داریم. در قرآن، شورا، رأی و رأی اکثریت وجود دارد، رأی اکثریت هم حق‌الناس است که باید حفظ شود؛ اگر آن‌ها نبود این‌ها هیچ‌وقت پایدار نمی‌ماند.

*تفاوت جریان‌هایی که در دورۀ معاصر قرآن را تفسیر می‌کنند در چیست؟ یعنی از یک طرف دکتر شریعتی و از طرف دیگر استاد مطهری و از طرف دیگر بازرگان و سحابی می‌آیند، تفاوت این جریان‌ها چیست؟

بنده این‌طور تقسیم‌بندی کردم که یکی از این جریان‌ها، جریان‌های روحانیت است و من اسم آن را روحانیت نواندیش گذاشته‌ام که ورود این‌ها به حوزۀ علوم انسانی از پایگاه حوزه است؛ یعنی در ابتدا متون دینی را خوانده‌اند و بعد به سراغ بحث‌های جامعه‌شناسی و بحث‌هایی که در غرب شکل گرفت مانند دموکراسی رفتند و در درون دستگاه فکری یا دستگاه تفسیر سیاسی قرآن، آن‌ها را مورد بررسی قرار می‌دهند. دومین جریان تحت عنوان لیبرال اسلامی است که عده‌ای هستند که علوم فنی را اتفاقاً در غرب مطالعه کرده‌اند، ازجمله مرحوم محمدمهدی بازرگان و از آن طرف به بحث علوم انسانی ورود پیدا کردند. مثلاً آقای بازرگان که این‌گونه وارد بحث قرآن شده، در یک خانوادۀ مذهبی بزرگ شده است و در خانوادۀ تاجر زندگی کرده است. شغل افراد بر اندیشۀ آن‌ها تأثیر می‌گذارد، این‌ها تاجر بودند و در دنیای غرب هم در یک کشور دموکراتیک درس خوانده‌اند و در آنجا زندگی کرده و منافع و فواید آن‌ها را دیده‌اند. وقتی ایشان به قرآن نگاه می‌کند، برایش آزادی و تعامل با دیگران، تساهل و تسامح مهم می‌شود.

یک جریان دیگر هم در قرآن‌گرایی هستند که جریان چپ اسلامی هستند؛ آموزه‌های چپ در ذهنشان قوی است مانند عدالت، دخالت دولت در بحث‌های اقتصادی؛ برای مثال، امثال بازرگان اصلاً آن‌ها را نمی‌پذیرفت. بنابراین افرادی چون آقای بازرگان، آیت‌الله طالقانی، شهید مطهری، بازرگان سحابی و سیدجوادی و امثالهم یک جریان را به راه می‌اندازند. یک عده نیز در چپ اسلامی مانند شریعتی و حبیب‌الله پیمان و آرمان مستضعفین و گروه فرقان هستند که این جریان چپ در ذهن و آموزه‌های آن‌ها بسیار برجسته است.

*فکر می‌کنید در دورۀ معاصر کدام جریان در تفسیر سیاسی قرآن بهتر نقش ایفا می‌کند؟

چون این متن دینی است بالطبع روحانیت بیشترین تأثیر را دارد و می‌تواند ایفای نقش کند؛ اما اینکه آیا وضع روحانیت و ارتباط آن با جامعه مانند ارتباط قبل از انقلاب است یا خیر، واقعیت این است که اکنون آن اعتماد تا حدودی آسیب ‌دیده است. باید آسیب‌شناسی کنیم و ببینیم چه عملکردی از ما باعث می‌شود که جامعه از ما جدا شود و پیام ما را قبول نکند. اصلاً جزو ماهیت تفسیرهای سیاسی-اجتماعی قرآن همگانی شدن قرآن است، اینکه فقط مختص روحانیت باشد درست نیست. باید دانشجویان و هرکه به قرآن علاقه دارد، بتوانند در پروژۀ عظیم قرآن‌پژوهی مشارکت کنند که کار بسیار پربرکتی است.

نظرات مخاطبان 0 1

  • ۱۳۹۷-۰۵-۲۷ ۱۵:۲۱روح الله 2 1

    خیلی خوب بود.
    ممنون و خدا قوت.
    
                                

نظر شما